دیوید فاستر والاس در جستار رواییِ "به لابستر نگاه کن" به بهانهی پنجاه و ششمین جشنوارهی سالانهی لابسترِ مِین و سفرش به سفارش مجلهی غذاییِ گورمی به این فستیوال، تأملی داشته روی جزئیات اون و بحثی اخلاقی که همیشه در کنار نام لابستر مطرح میشه: آیا جوشاندن زنده زندهی لابسترها کاریست اخلاقی؟ بخشی از این مطلب رو بخونید:
"مسأله فقط این نیست که لابستر زنده زنده آبپز میشود، این هم هست که خودِ تو این کار را انجام میدهی یا دست کم درجا مختصِ تو انجام میشود. همانطور که ذکرش رفت، بزرگترین آشپزخانهی لابستر جهان - که به عنوان یک جور جاذبه در برنامهی جشنواره رویش تأکید میشود - همانجا در زمینهای شمالی جشنواره آمادهی بازدید همگان است. تصور کنید جشنوارهی گوشت نبراسکایی (*) را که بخشی از جشن آن تماشای وانتهایی باشد که میایستند و گاوهایی که از سطح شیبداری پایین کشیده میشوند و همانجا در بزرگترین زمین کشتار جهان سلاخی میشوند یا یک همچین چیزی؛ اصلن حرفش را هم نزنید.
* آیا معنیدار است که «لابستر»، «ماهی» و «مرغ» در فرهنگ ما هم به حیوان و هم به گوشتش اطلاق میشود، در حالی که بیشتر داران به حسن تعبیرهایی مانند «beef» و «pork» نیاز دارند تا به ما کمک کنند بین آنچه ما از موجود زنده میخوریم و آنچه آن گوشت زمانی بوده تفاوت قائل شویم؟ آیا این سندی است بر اینکه عذاب وجدان عمیق در خوردن حیوانات عظیمتر آنقدر شایع است که خودش را در زبان انگلیسی نشان میدهد اما آن عذاب وجدان وقتی از محدودهی داران خارج میشویم کم میشود؟ (و آیا مثال نقض Lamb/Lamb کل این نظریه را زیر سؤال میبرد؟ یا دلایل تاریخِ زبانشناسانهای در این معادلگذاری دخیل است؟)"
این هم مثالی دیگر - چهار جستار از حقایق زندگی روزمره
دیوید فاستر والاس - ترجمهی معین فرخی
درباره این سایت